یادی از گذشته (وقتی که خاله فایی نی نی بود)
امروز دلم هوای بچگی خاله فایی رو کرده بود گفتم با نوشتن این پست یه تجدید خاطره کنم کلاس چهارم که بودم خدا به ما یه خواهر داد قبل از به دنیا اومدنش همیشه میگفتم من یه خواهر میخواهم به دنیا که اومد گفتم باید اسمشو فاطمه بذاریم که بشیم فاطمه زهرا هر کسی که میپرسید اسم خواهرت چیه میگفتم فاطمه زهرا به خاطر کار مامانم مجبور شدم شیفت مقابل مامانم باشیم تا از فایی کوچولو مواظبت کنم تا وقتی که من ازدواج کردم بغل من میخوابید میگفت آجی پشتتو به من کن (به پهلو بخواب)تا بتونه پاهاشو روی من بندازه و بعدش بخوابه چند وقت پیش فیلم عروسی داییم و گذاشتیم فاطمه 4 یا 5 سالش بوده که میرقصید با اون لباسهای خوشگلش به شوهرم گفتم این...
نویسنده :
مامان زهرا
13:00